خلاصه داستان : "صلال" به همراه همسر خود "سویلای" و فرزندشان در یک شهر کوچکی زندگی بی روحی را سپری می کنند. او و برادرش "کمال" صاحب یک فروشگاه لوازم الکترونیکی هستند که وضعیت خوبی ندارد. تنها خوشگذرانی آنها رفتن به کلوپهای شبانه است. او عاشق "سیبل" دختری که در کلوپ کار می کند می شود و...

خلاصه داستان : دو دوست قبول می کنند که خواهر رفیق شان با آن ها زندگی کند. کم حرفی این دختر باعث ایجاد سوالات بسیاری برای این دو می شود تا جاییکه بابت تصمیم شان پشیمان می شوند.

خلاصه داستان :وقتی که دنیز (burcu-biricik) متوجه میشه که امکان داره عشقش امیر رو که هیچ وقت نتونسته فراموشش کنه توسط ملیسا (hazar-erguclu) از دست بده، به ازمیر میره تا کاری بکنه...

خلاصه داستان :داستان عشق میان یک پدر که به بیماری روانی مبتلاست و مورد اتهام قتل قرار گرفته است، و دختر شش ساله ی دوست داشتنی اش. زندان خانه ی آن ها خواهد بود.